در ستایش نفرت
همیشه از احساس نفرت دوری میکردم و نفرت را بدترین احساس آدمی تصور میکردم، احساسی که شبیه زنجیر دست و پای آدمی را میبندد و او را کور میکند.
این روزها ولی پر از خشم ونفرتم و برای اولین بار به احساسم افتخار میکنم؛
با نفرت از خواب بیدار میشوم
با نفرت درس میخوانم
با نفرت کار میکنم
با نفرت ایمیلهای طولانی مینویسم
با نفرت ایمیلهای ریجکشن را میخوانم
با نفرت هرکاری میکنم و در نهایت احساس قدرت دارم.
برخلاف چیزی که نادر ابراهیمی میگفت، نفرت لزوما قلب آدمی را سیاه نمیکند و در مقابل قدرت درونی عجیبی به آدم مقابل میدهد و او را به پیش رفتن سوق میدهد.
باید سالها میگذشت و رنج شکسته شدن اعتماد را میچشیدم تا در نهایت به این برسم و از احساس نفرت خوشحال باشم و شاید این قدم بعدی برای بزرگتر شدن باشد.
- ۰۲/۰۱/۰۵
این روزا همه چی بیشتر از همیشه نفرت انگیزه. یک جامعه از آدم هاییم که این جور حس میکنیم. به همه چیز حس نفرت داریم. آدم حتی تو خیابون هم راه میره بد فاز میشه. حرف زدن حتی این روزا بد فاز میکنه آدمو.