بوسلمه
در افسانههای جنوب موجود هولناکی به نام بوسلمه وجود دارد، بوسلمه یا هیولای دریا.
ماهیگیران اعتقاد داشتند که بوسلمه در شبهای تاریک به سراغ قایق و کشتیها میآید و افراد روی قایق و کشتی را با خود به اعماق دریا میبرد و هیچ راه فراری از دست او وجود ندارد. روی کشتی و قایقها همیشه انواع طلسم و دعاها آویزان بود تا مانع نزدیکشدن بوسلمه باشد. بوسلمه ولی همیشه راهی برای نزدیکشدن پیدا میکرد.
حالا سالها است که مردم بوسلمه را ساختهی ذهن آدمهایی میدانند که اسیر تاریکی وهمانگیز دریا و خستگی بودند و این روزها بوسلمه تنها داستانی است برای ترساندن بچهها.
من ولی هنوز به واقعی بودن بوسلمه اعتقاد دارم.
من بوسلمه را نه روی دریا که در روزهای سخت زندگی زیاد در کنار خودم دیدم، هر بار به شکلی متفاوت.
اولین باری که با بوسلمه مواجه شدم، روزهای بعد از مرگ پدربزرگ بود که همه چیز خاکستری و تلخ و بدبو بود و نوری برای ادامهدادن روزها نداشتیم. آن روزها کلمات هرمان هسه همان دعا و طلسمی شد که بوسلمه را شکست داد و دوباره نور را برای من به همراه آورد.
بعدتر، هر بار دوستانم را در فرودگاه به یکگوشه از دنیا بدرقه میکردم، بوسلمه پیدا میشد و هر بار صدایش بلندتر بود و از روزهای قبل قویتر به نظر میرسید. قصد یکباره بردن و غرقکردنم را نداشت که آمده بود کنارم بماند و ذرهذره غرقم کند. شکستدادنش سخت بود ولی دیدن لبخند دوستانم نوری شد تا از او دور شوم.
و حالا بوسلمه دوباره پیدا شده، این بار به شکل افسردگی.
قوی و خشمگینتر از همیشه و مصمم است این بار من را غرق کند و اعتراف میکنم که راهی برای فرار از چنگ او بلد نیستم.
به ناچار به نوشتن پناه آوردهام تا شاید کلمات چارهای در برابر این هیولا باشد، هرچند نمیدانم جادوی کلمات توانایی شکست دادن بوسلمه را دارد یا نه.
- ۱ نظر
- ۳۰ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۱:۲۶