از سفر
این روزها، بیشتر از هر زمان دیگری، قبل از خواب لیست پروازهای فرودگاه را چک میکنم.
قصد سفر ندارم و در انتظار رسیدن مسافری نیستم و مسافری را هم بدرقه نکردم و قرار نیست بدرقه کنم، فقط لیست پروازها را چک میکنم و به مسافران پرواز فکر میکنم و سعی میکنم قصهی هرکدام را در ذهنم بسازم.
قصههایم گاهی غمانگیز است و گاهی خوشایند، گاهی ناتمام و گاهی طولانی و پر جزئیات و هربار غیرتکراری.
چرا این کار را هرشب ادامه میدهم؟
چون شیفته قصهبافتن و سفر هستم.
هربار بعد از هر قصه به این فکر میکنم که اگر من مسافر این پرواز بودم، چه و بعدتر دلم میخواهد من جای یکی از مسافرها باشم و در سفر.
بعد از این همه مدت ولی هنوز ساکنم و دست و پاهایم به این کار و زندگی بسته شده و حداقل تا چند ماه دیگر توان بریدن این زنجیرها را ندارم.
مبدا هرکجا باشد، من بیشتر از هرمقصدی به مسافران شیراز و رشت غبطه میخوردم و دوست داشتم من جای آنها بودم.
آنقدر دلتنگ هستم که حاضرم ایمانم را به یک ماه در شیراز بودن بفروشم.
- ۱ نظر
- ۲۸ خرداد ۰۲ ، ۲۱:۴۲