Yağmur Gibi

Yağmur Gibi در زبان ترکی یعنی شبیه باران؛
رویای قدیمی‌ام که دوست داشتم باران روزهای یکشنبه ورشو باشم.

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب در آبان ۱۴۰۲ ثبت شده است

دوشنبه, ۱۵ آبان ۱۴۰۲، ۰۱:۰۷ ب.ظ

روی آخرین ردیف نیمکت‌های چوبی کلیسا نشسته‌بودم و به نقاشی شام آخر نگاه می‌کردم.
بعد از آخرین‌باری که باهم آمده‌بودیم، چندباری کلیسا آمده‌بودم و هربار در ذهنم پررنگ شد و برایش دعا کردم.
امروز ولی دوباره، مثل قبل، با ذهنی خالی پیش مسیح رفتم.
تمام مدت به تصویر مسیح نگاه می‌کردم و فکر کردم شوریدگی با کلمات بیژن الهی شروع شد و به جهان شرقیِ درخت بلوط رسید و بعدتر پیچیده‌تر شد و به پیامبر شرقی ختم شد و حالا شبیه نقاشی فریدون آو شدم.
این شوریدگی ادامه پیدا می‌کند یا برای دوباره شوریده بودن پیر شدم؟
مسیح قبل‌تر گفته‌بود شوریدگی تمامی ندارد و من لبخند زده‌بودم و افتخار کردم به این شوریدگی.
این‌بار ولی کاش شوریدگی بوی جهان آدم‌ بزرگ‌ها را داشته‌باشد.

  • Mavi

کلمه‌های روز

شنبه, ۱۳ آبان ۱۴۰۲، ۱۰:۵۲ ب.ظ

بوی ابرهای خیس و نرم صبحگاهی

صدای آواز خواندن رفتگر

صدای کلاغ‌های شهری

تماشای رد نور روی آجرهای سیاه‌شده

موسیقی فیلم کنعان

بوی قهوه

آبی‌های منیرو روانی‌پور

دلتنگی برای پیامبر شرقی

مصاحبه

داستان ایوب

بوی خاک روی چینی‌های گل‌سرخی مامان

دریاچه قو

 

  • Mavi

از اول

جمعه, ۱۲ آبان ۱۴۰۲، ۰۷:۵۴ ب.ظ

ماه شبیه سرخپوستی خشمگین نگاهم می‌کرد.
رد نور تمام اتاق را پر کرده‌بود و جایی برای فرار نبود، حتی پرده‌ها رد نور را از بین نمی‌برد. باید تسلیم تنبیه ماه می‌شدم.
دعای آرامی در گوش‌هایم، به رد نور روی پوستم نگاه می‌کردم. انگار ماه قصد داشت تمام سیاهی‌های روحم را نشان دهد.
قبل‌تر تمام مدت خودم را گول می‌زدم که تقصیر من نیست، که من آدم بدی نبودم ولی نور رسوایم کرد.

آدمی تا قبل از این‌که خودش به سقوط نزدیک شود، آدم‌هایی که لغزیده‌اند را سرزنش می‌کند که باید عاقل می‌بودند ولی وقتی خودش با تمام وجود به سقوط و پستی نزدیک شود، تازه متوجه اشتباهاتش می‌شود و آن‌وقت برای هرکاری دیر است.
من سقوط کرده‌بودم و این ترس و نفرت کمترین مجازاتم بود.

فردای آن شب فکر کردم سقوط کردم ولی می‌توانم دوباره سرپا شوم، باید سرپا شوم.
و من برای خالی کردن ترس و نفرت و دوباره سرپا شدن، راهی جز غرق در کلمات بلد نیستم.

  • Mavi