روزنوشت3
جمعه, ۵ خرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۰۵ ب.ظ
زیر نور آفتاب کنار گلدانهای مامان نشستهبودم و فکر میکردم اگر طولانی زیر نور آفتاب باشم، مثل این گلدانها سبز میشوم یا به رهایی و خلوصی شبیه نقاشی پروانه اعتمادی میرسم؟
طولانی زیر نور آفتاب نشستهبودم و بدون جواب، در انتظار معجزه بودم که سبز شوم.
بعدتر یاد کتاب صدای غذا خوردن حلزون وحشی افتادم و فکر کردم همانقدر که شیفته نور هستم، دلم میخواهد شبیه حلزون داخل صدفم فرو بروم و از آدمها پنهان بشوم تا غم فروکش بکند.
پنهان شدن در صدف غم و دلتنگی را کم میکند؟ نمیدانم.
درونم پر تناقضم که بخشی از وجودم دوست دارد پنهان شود و بخشی دیگر دوست دارم زیر نور آفتاب غرق سبزینگی باشد و از تنهایی فرار کند.
- ۰۲/۰۳/۰۵
شاید سبز هستین؟