دلتنگیهای کولی سابق
دیروز ظاهرا اصفهان بودم ولی فکر و روحم هزار جای دیگر؛
صبح با دیدن مریم شروع شد و بعدتر وقتی نامه آقای «ث» در مجله را خواندم، دلتنگ کاشان شدم و بعدتر، وقتی تمام شب با «ع» حرف میزدیم، من فکر کردم کاش کاشان بودم و قدم میزدم و با آدمهای محبوبم صحبت میکردیم.
دیروز موقع قدم زدن در چهارباغ، قبل از رسیدن مریم، پیرمردی جلوی من نشسته بود و آواز میخواند و من یاد یزد افتادم، یاد زورخانه صاحبالزمان در میدان امیر چخماق با آن آواها و معماری فوقالعاده.
عکس لوکاس از دانشگاه کراکوف هم من را دلتنگ لهستان کرد و فکر کردم به وصال میرسم یا نه.
گاهی فکر میکنم در جهان دیگر کولی بودم؛
هرزمانی جایی در سفر با روحی شیدا وگرنه این همه دلتنگی برای مکانهای مختلف طبیعی نیست.
و کاش آنقدر آزادانه زندگی میکردم که کاری جز در سفر بودن نداشتم.
- ۰۲/۰۳/۱۴
یاد فیلم شکلات (۲۰۰۰) افتادم
دیدین؟