روزنوشت6
چهارشنبه, ۲ اسفند ۱۴۰۲، ۱۱:۰۱ ب.ظ
نوشتهبودم دلم برای ساز زدن تنگ شده و یاسمن برایم نوشت اشتباه بزن ولی بزن و من برایش نوشتم خیلی زود شروع میکنم ولی نتوانستم؛
تمام چند روز پیش فقط سازم را روی میز میگذاشتم، به آن نگاه میکردم و گاهی لمسش میکردم.
حس میکردم از پس آن امروز برنمیآیم و مثل سابق نمیتوانم ادامه بدهم.
امروز ولی خانه تنها بودم و بلاخره جرئت طولانی ساز زدن را پیدا کردم. سادهترین قطعه را با اشتباهات زیاد زدم و مدت زیادی صرف یادآوری کردن نتها کردم ولی ارزشش را داشت.
چندسال قبل ولی ساز زدن را کنار گذاشتم، پر از خشم و نفرت بودم و نمیتوانستم خودم را ببخشم ولی امروز که دوباره ساز زدم، حس کردم خودم را ببخشیدم.
تمام مدت سخت بود ولی ارزشش را داشت.
- ۰۲/۱۲/۰۲