روزنوشت5
شنبه, ۲ دی ۱۴۰۲، ۰۹:۴۳ ب.ظ
از صبح تا چند ساعت قبل بیوقفه به مناجاتنامه سیامک آقایی گوش میکردم و با خودم تکرار میکردم شاید این حذف شدن به جای خوبی ختم شود، شبیه مانتراهای بودایی.
تاثیری در آرام شدن قلبم داشت؟
نه خیلی ولی حداقل بوی بد شکست را کم کرد و توانستم دوباره با تمرکز درس بخوانم.
نمیدانم این چندمین حذف شدن در این مدت باشد و نمیدانم چرا همچنان هرروز بیدار میشوم و درس میخوانم و دوباره از اول ایمیل میفرستم.
این شکلی از امید و خوشبینی است؟
خیال نمیکنم.
فکر میکنم این دست و پا زدنها از ترس باشد، ترس جا ماندن، ترس گیر افتادن.
همیشه گفتند ترسها به جای خوبی ختم نمیشود ولی این ترس شاید در نهایت به نور منتهی شود.
- ۰۲/۱۰/۰۲