روزنوشت
سه شنبه, ۲۹ فروردين ۱۴۰۲، ۱۰:۰۸ ق.ظ
تا چند روز قبل جهانم آشفته بود و خیال میکردم همهچیز با سرعت زیاد به سمت نابودی پیش میرود و ترسیده بودم و کاری از دست من برنمیآمد.
حالا همهچیز انگار آرام شده، مامان دوباره لبخند میزند و ظاهرا بحران رفع شده و به روزهای قبل برگشتیم.
من ولی آرام نیستم و بیش از اندازه احساس خستگی دارم که چند روز گذشته بیشتر از توان روانیام اذیت شدم و به روزهایی برگشتم که خیلی خیلی خاکستری بود.
در لحظه بیشتر از هرچیزی، نیاز دارم شیراز باشم، شیراز زندگی کنم نه به قصد سفر، طولانی به موسیقی رقصهای مجار برامس و راخمانینف گوش کنم و تنها نگران بیشتر شدن تعداد کلمات نوشتههایم از حد مجاز باشم.
- ۰۲/۰۱/۲۹