افسردگی
افسردگی شاید شبیه رد سوختگی روی پوست باشد که هیچوقت محو نمیشود. کمرنگ شاید ولی کامل از بین نمیرود و درست در جایی که انتظار نداری، دوباره پررنگ میشود.
و حالا دوباره برگشته و ذهنم برای کمرنگ کردنش خالی خالی است.
میم گفته بود ویتامین D و امتحان کردم و به اندازه یک اپسیلون جواب داد.
الف گفته بود ارتباط روحانی و دعا و مدیتیشن و من در انجام همهی اینها افتضاحم.
و من دلم میخواهد هیچ کاری برای رفع آن نکنم که امیدی به تغییر ندارم.
لوکاس قبلتر برایم نوشته بود شادی و آرامش عمیق یکدفعه پیدا نمیشود و باید صبور باشی که کدام انتخاب ساده در نهایت منجر به آرامش میشود و از حال این روزها و تاثیر انتخاب رشته مطالعات ایران گفته بود.
شاید حق با او باشد و این دلم میخواهد واقعی به او گوش کنم بلکه راهی از پشت این خاکستریها پیدا شد.
پ.ن:
تمام این سالها هربار در وبلاگم از افسردگی نوشتم، آدمی پیدا شده که بنویسد همهچیز در کنترل خودت است و هزار راه برای افسردگی وجود دارد و من هربار فکر کردم این آدمها قدرت جادویی دارند یا هیچوقت واقعی با افسردگی مواجه نشدهاند که اینقدر ساده راهحل میدهند.
- ۰۱/۱۲/۰۳
از این آدما نیستم که بخوان بگن همه چیز تحت کنترل خودته ولی ویتامین دی رو هر روز مصرف کن، (طبق دوزش البته) و یه مدت طول میکشه اثرش رو ببینی. اگه افسردگی زورش اندازه ملوان زبل هست، نبود ویتامین دی کمپوت اسفناج براشه!