روی آخرین ردیف نیمکتهای چوبی کلیسا نشستهبودم و به نقاشی شام آخر نگاه میکردم.
بعد از آخرینباری که باهم آمدهبودیم، چندباری کلیسا آمدهبودم و هربار در ذهنم پررنگ شد و برایش دعا کردم.
امروز ولی دوباره، مثل قبل، با ذهنی خالی پیش مسیح رفتم.
تمام مدت به تصویر مسیح نگاه میکردم و فکر کردم شوریدگی با کلمات بیژن الهی شروع شد و به جهان شرقیِ درخت بلوط رسید و بعدتر پیچیدهتر شد و به پیامبر شرقی ختم شد و حالا شبیه نقاشی فریدون آو شدم.
این شوریدگی ادامه پیدا میکند یا برای دوباره شوریده بودن پیر شدم؟
مسیح قبلتر گفتهبود شوریدگی تمامی ندارد و من لبخند زدهبودم و افتخار کردم به این شوریدگی.
اینبار ولی کاش شوریدگی بوی جهان آدم بزرگها را داشتهباشد.
- ۰ نظر
- ۱۵ آبان ۰۲ ، ۱۳:۰۷