من آدم خوبی برای انتخاب مسائل مهم نیستم که همیشه احساساتم بر منطق برتری دارد و ترجیح میدهم همهچیز را در کنار هم داشته باشم که اکثر مواقع ممکن نیست.
حالا ولی در معرض انتخاب بزرگی هستم که زندگی بعد از این من را تغییر میدهد و میدانم بعد از این انتخاب چیزهای زیادی را از دست میدهم و باید خود دیگری بشوم.
نمیتوانم درباره این انتخاب با اطرافیانم صحبت کنم و استرس زیادی دارم که همهچیز غیرقابل پیشبینی است. من استرس خود دیگری شدن، از دست رفتن حباب خلوتم و ارتباطاتم را دارم.
برای این انتخاب باید دیوانه باشم و احساساتم را خاموش کنم و این خیلی خیلی سخت است.
گفتن این حرف عاقلانه و منطقی نیست ولی کاش زندگی در بین بزرگسالان اینقدر سخت و پیچیده نبود و یا در جایی بودم که جامعه سبک زندگی یکسان را تحمیل نمیکرد.