Yağmur Gibi

Yağmur Gibi در زبان ترکی یعنی شبیه باران؛
رویای قدیمی‌ام که دوست داشتم باران روزهای یکشنبه ورشو باشم.

طبقه بندی موضوعی

از ترس و خشم

جمعه, ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۴:۰۰ ب.ظ

اگر غول چراغ جادو واقعی بود و در لحظه جلوی من ظاهر می‌شد و می‌گفت سه آرزوی من را برآورده می‌کند، من قبل از هرچیزی آرزوی نزدیک شدن به تاریخ اول تیر را می‌کردم.

سال قبل، اول تیر قراردادی یک‌ساله با آموزشگاه بستم که رسمی‌تر تدریس کنم و تمام‌وقت در اختیار آن‌جا باشم و فکر کردم این باعث امنیت شغلی من می‌شود و احساس خوبی پیدا می‌کنم.
احساس خوب ولی چند ماه بیشتر دوام نداشت.
من عاشق تدریس بودم و هستم اما تمام این مدت احساس کردم چقدر بالاتر از سطح آموزشگاه تدریس کردم، چقدر پیشرفته‌تر از آموزشگاه هستم و بدون هیچ احساس فروتنی، از همکارانم باسوادتر هستم و چقدر جای اشتباهی ایستاده‌ام.
تمام این‌ها چیزهای خوبی است اگر در قبالش قدردانی و تلاش برای بهبود رضایت شغلی و افزایش درآمد هم بود. تمام مدت رئیس و همکارانم یادآوری می‌کردند من معلم خوبی هستم و مهره‌ای کلیدی برای آموزشگاه ولی تمام مدت شک داشتم واقعی بود یا نه.
مگر نه اینکه وقتی کارمند ارزشمندی داری، باید به درستی قدردانی کنی؟

من هرروز هفته بعدازظهرها، شبیه همیشه با لبخند و انرژی زیاد وارد آموزشگاه می‌شوم و مثل قبل با تمام قلبم تدریس می‌کنم ولی تمام مدت درونم پر از خستگی و خشم است و هیچ کاری برای حل آن از دستم برنمی‌آید جز صبر برای اول تیر.
انگار تمام خشم این چهارسال روی هم جمع شده و یک‌دفعه قصد انفجار دارد. می‌دانم چیزی بیشتر از ترک این آموزشگاه و حتی ترک تدریس به این شکل را نمی‌خواهم اما در عین حال از ترک تدریس و شروع دوباره کاری جدید می‌ترسم. 
من می‌ترسم در کارهای دیگر به این خوبی نباشم.
احمقانه‌است ولی می‌ترسم.

 

  • ۰۲/۰۲/۲۲
  • Mavi

نظرات (۵)

آخ آخ

بارهای اولی که آدم تدریس داره، خیلی زحمت می‌کشه ولی معمولا استثمار می‌شه. بعد کم‌کم حقیقت زشتی هویدا می‌شود: نه باید خوب درس بدهی و نه کارفرما قدرشناس است... خلاصه که بازی کردن درین زمین، حیله‌های عجیبی می‌طلبد!

ترس احمقانه‌ای نیست. خیلی هم طبیعیه. امیدوارم هرجایی براتون بهتره، فعالیت کنید.

پاسخ:
ظاهرا شما هم تجربه داشتید.
بیشتر از چیزی که شما گفتید زشت و البته ترسناکه و راستش دلم نمی‌خواد حداقل توی این حوزه حیله‌گر باشم و برای همینه به ترک کردن فکر می‌کنم.
و ممنونم.

یکی از اقوام ک بنظر من شخصیت بشدت مستعدی هست دیدم پستی گذاشته اینستا که اسکای روم کارت تبریک براش فرستاده با مضمون قدردانی و ابراز خوشحالی ک سال nم بودنت با ماست و این حرفا...

و خیلی دوست داشتم بگم چقدررر. خوشحالم برات ک جایی کار می‌کنی ک قدرتو میدونن!

 

+من تو این حدود هشت ماه فهمیدم انتظار قدردانی از کارهایی ک واقعا بنظرم موثرن براورده نخواهد شد از طرف کارم!

و حس مزخرفیه:/

 

++بنظرم ترستون اصلا احمقانه نیست!خیلی طبسعی و منطقیه اتفاقا.

امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیرید نهایتا

پاسخ:
برای آدمی که این‌طوری از طرف کارش قدردانی شده، خوشحال شدم و کاش همه‌ی ما این رو تجربه کنیم.
ممنونم بابت چیزی که برام نوشتی و امیدوارم هرچه زودتراین حس مزخرف برای شما هم برطرف بشه .

هنوز هم همونقدر واقعی هستید. 

پاسخ:
نمی‌دونم این واقعی بودن چیز خوبیه یا بد، شما میگید خوبه یا نه؟

بستگی به تماشاگر داره. گاهی آدما نقاشی زییا شده رو می پسندن حتی اگه فقط یک نقاشی باشه. گاهی هم ترجیح می دن واقعیت رو ببینن، حتی اگه پر اشتباه و نقص باشه. 

پاسخ:
ترجیح میدم آدم واقعی باشم، هرچند منظور شما از واقعی بودن رو متوجه نشدم. از چه نظر واقعی؟

خالص بودن! مثلا آدم می تونه یه غم حقیقی یا ذوق حقیقی رو می شه از حرفهاش و نوشته هاش و شاید چهرش حس کرد. احساسات هر کسی مال خودش نیست آخه. 

پاسخ:
این رو تعریف به حساب میارم، مرسی.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی