خانوادهی بد شاید شبیه رنگ پوست باشه؛ هیچوقت نمیتونی تغییر بدی و تا همیشه در کنار تو باقی میمونه حتی اگر فاصله بگیری.
اوایل برای شنیده و دیده شدن تلاش میکنی، بحث میکنی و امید تغییر داری ولی از یه جایی به بعد زخمهای درونیات اینقدر زیاد میشه که تو کنار میکشی و تحمل میکنی.
زخمهای جدید و اثر زخمهای قبلی.....
اگر خوششانس باشی و بتونی فاصله بگیری، احتمال آسیبهای جدید رو کم میکنی ولی جای زخمهای قبلی و اثراتش تا همیشه باقی میمونه. درست وقتی که فکر میکنی همهچیز تموم شده و در امنیتی، زخم جدید یا اثر زخم قبلی پیدا میشه و انگار دوباره به در کنار خانواده بودن برمیگردی و رنج میکشی.
تمام این سالها هربار گفتم با تشکیل خانواده جدید مخالفم، برچسب بیمسئولیتی خوردم اما در واقع من از تشکیل یه خانواده بد جدید میترسم. از رنج دادن آدمهای حدید میترسم و راستش چطور وقتی خودم پر زخمم، خانواده جدیدی تشکیل بدم.